گروه سنی ۴۹ تا ۵۸ سال
شرح مختصر زندگی عباس برزگر
در اردیبهشت ماه سال ١٣٩٩ استاد عزیزم جناب آقای دکتر مهدی بهادری نژاد تکلیفی مشخص فرمودند که در آن می بایست داستان زندگی افرادی که در میانسالی با همت خود و کمک خداوند با استفاده از نیروی ایمان، امید، رضایت، عشق، خدمت و یا با بهره گیری از یک یا چند مورد فضایل اخلاقی، موفق به تغییر زندگی خود و دیگران شده و اسباب زندگی شادتری را برای خودشان و دیگران فراهم آورده باشند را به نگارش در آورم. در میان جستجوهایم به داستان مرد دستفروشی رسیدم که با نیروی ایمان و امید و همچنین همت و تلاش توانسته زندگی خود را دگرگون ساخته و اسباب رفاه گروهی دیگر را نیز فراهم کند. مطالعه داستان زندگی این مرد بزرگوار خالی از لطف نیست. این زندگینامه بیتی از مجموعه خمسه نظامی شاعر بزرگ را در خاطر من زنده کرد که می گوید: «در ناامیدی بسی امید است پایان شب سیه سپید است» امیدوارم نوشتن مختصری از آن، نور امید را در دل شما خواننده عزیز شعله ور کند و بدانیم که هیچ وقت دیر نیست.
عباس برزگر کارش را از دستفروشی و درآمد روزانه ٣ هزار تومان شروع کرد. وی زاده و ساکن یک روستای بسیار کوچک به نام «بزم» در شهرستان بوانات در استان فارس است. روستایی که نه چندان حاصلخیز است و نه جاذبه خاصی دارد.عباس برزگر از هفت سالگی به کار دست فروشی می پرداخت و بعد مشغول به کار نان خشکی شده بود. او آرزوهای بزرگی داشت تا اینکه عاشق دختری می شود. به خاطر شغلش آن دختر را به وی نمی دهند و می گویند باید حداقل یک شغل آبرومند پیدا کنی مثلا یک مکانیک شوی! به همین منظور به تهران می آید و با سختی بسیاری به کار مکانیکی مشغول می شود تا اینکه مکانیکی بسیار ماهر و خبره می شود. وقتی به شهر خود برمی گردد تا برای خواستگاری مجدد اقدام کند؛ می بیند که درست در همان شب، مراسم عروسی دختر مورد علاقه اش است. او بعد از روزها غصه و ناراحتی، راضی به رضای خداوند می شود و با ایمان به ذات باری تعالی تصمیم می گیرد به همان شغل نان خشکی بازگردد و بقیه زندگی را با امیدواری به دستان خداوند بسپارد. مدتی بعد با یک دختر دیگر ازدواج می کند و اینگونه زندگی اش متحول می شود.
* برای مشاهده کامل مطلب روی گزینه مشاهده ادامه مطلب کلیک کنید.
عباس برزگر می گوید: در یک شب بارانی و تاریک در روستایمان به دو گردشگر خارجی و مترجمشان برخوردم که بینهایت خسته و سرگردان و کلافه بودند. آنها را خالصانه و با عشق بدون هیچ توقعی به خانهمان دعوت کردم. شامی که درخور دو میهمان خارجی و غریبه باشد نداشتیم و مجبور شدیم همان سفره فقیرانه خودمان را برایشان پهن کنیم و همان دمپختک گوجهفرنگی که همسرم برای خودمان پخته بود، برایشان بیاوریم. بعد هم آنها را به یک چای آتشی دعوت کردیم و تنها رختخوابهای خانه را برای میهمانان خارجیمان مهیا کردیم و خودمان روی زمین خوابیدیم. قبل از خواب متوجه شدم یکی از آن خارجیها که پسر جوان ۲۰ سالهای بود بسیار ناراحت و پکر است. ازمترجمشان علت ناراحتیاش را پرسیدم. مترجم جواب داد که فردا تولد این پسر جوان است و او از اینکه از خانه و کشور و خانوادهاش دور است غمگین است. در همین هنگام دختر و پسر کوچکم که شاهد گفتوگوی ما بودند نقشه جالبی کشیدند که باعث شد میهمانانمان بسیار هیجانزده و خوشحال شوند. علی و زهرا فردای آن روز قلکشان را شکستند و تمام پول آن را به راننده آژانس روستا سپردند تا از شیراز برایشان کیک کوچکی بخرد. آنها سپس میز چرخ خیاطی مادرشان را برداشتند و با پهن کردن قشنگترین ملحفه گلدار خانه روی آن، جشن تولد کوچکی برای آن پسر خارجی گرفتند و اسباببازیهای خودشان را به او هدیه دادند. این موضوع به قدری پسر خارجی را هیجانزده کرد که شروع به فیلمبرداری از این صحنه کرد. بعدها متوجه شدیم پدر آن پسر کارگردان تلویزیون و مادرش روزنامهنگار است و آنها این موضوع را رسانهای کردهاند و خارجیهای زیادی خواستار سفر به ایران و حضور در خانه ما شده اند، عشق و خدمت کار خود را کرد.
عباس میگوید: کار خاصی انجام ندادم تنها گردشگران خارجی را مانند اقوام و فامیل خودم در خانه پذیرایی کردهام، با غذاهای محلی خودمان، چای آتشی، ماست و پنیر گوسفندی. البته میهمانان هم توقع زیادی نداشتند تنها میخواستند چند روز زندگی روستایی در ایران را تجربه کنند. عباس برزگر میهمانانش را به تماشای علفچینی و میوهچینی روستاییان میبرد، در عروسیها و حنابندانهای روستایی میهمان میکند و به شبنشینیهای هم ولایتیهایش کنار آتش دعوت میکند. با آنها سیب زمینی کباب شده و چای آتشی میخورد. گاهی هم میهمانانش با او شیر میدوشند و کشک درست میکنند. اما این تمام کاری نیست که خانواده برزگر انجام میدهند. من با میهمانانم صادق هستم و هیچوقت نخواستم آنها را فریب بدهم یا چند برابر قیمت واقعی چیزی را به آنها بفروشم. صنایع دستی و تمام سوغات روستایی که در فروشگاهم گذاشتهام برای مشتریان ایرانی و خارجی یک قیمت دارد. من از ناآگاهی آنها نسبت به بازار ایران و قیمتهایش سوءاستفاده نکردهام. او میگوید: برای غذای میهمانانش سنگتمام میگذارد. تمام غذاها از باکیفیتترین و مرغوبترین مواد اولیه محلی و روستایی تهیه میشوند. ١٠ دقیقه پیش از غذا از مزرعه برای میهمانانش سبزیجات تازه میچیند و صبحها قبل از طلوع آفتاب عسل تازه از کندو خارج میکند و سرمیز صبحانه میبرد. میهمانانش در دفتر یادگاری هتلش نوشتهاند «احساس میکنند در کنار خانواده خود زندگی میکنند.» و این تفاوت اساسی کسب و کار عباس برزگر با دیگرانی است که اعتماد مشتریان خود را خدشهدار میکنند. عباس برزگر درحال حاضر مشغول آماده سازی ١۵ هزار سیاه چادر عشایری است. او با بزرگان طایفه های قشقایی و بختیاری به توافق رسیده است تا میهمانان خارجی را در سیاه چادرهایشان بپذیرند و هر خانواده عشایری در ازای پذیرایی از میهمانان درصدی از هزینه اقامت مسافران را دریافت کند. حالا شهرت عباس برزگر به اندازه ای رسیده است که تمام ظرفیت هتل منحصر به فردش در ٣۶۵ روز سال اشغال می شود.مسافران خارجی تا آخر سال ٩۵ تمام سیاه چادرهایش را رزرو کرده اند. در حال حاضر هزینه هر شب اقامت در دهکده گردشگری او چیزی حدود ٣ میلیون تومان است. کارشناسان صنعت گردشگری می گویند اگر او بتواند استانداردهای هتل خاص و منحصر به فردش را ارتقا دهد به راحتی می تواند درآمدش را به عنوان یکی از گرانقیمت ترین هتل های خاورمیانه و جهان افزایش دهد.
گردشگران خارجی زندگی عشایر ایران را تجربه می کنند و او این روزها مشغول آموزش خانواده های عشایری برای پذیرایی از میهمانان خارجی می باشد. عباس برزگر می گوید ١٠٠ نفر از جوانان خانواده های عشایر زبان انگلیسی آموخته اند تا بتوانند به راحتی با میهمانان ارتباط برقرار کنند. آنها قرار است میهمانان خود را به تماشا و تجربه تمام روزمرگی های زندگی ایل قشقایی و بختیاری ببرند. میهمانان از دامنه های کوه بالا خواهند رفت و همراه با دختران جوان گیاهان دارویی می چینند. با چوپانان به صحرا رفته و در کنار آنها غذا می خورند. به سوگواریها و جشن های عشایری دعوت می شوند. شبانه و در سکوت کوهستان به پیرمردهای نی انبان و سرنا نواز گوش می دهند و کنار دارهای زمینی گلیم و گبه نشسته و بر تارهای آن گره می زنند. قصه های جن و پری کهنسالان ایل و تجربه های شگفت انگیزشان از مواجهه با طبیعت را گوش می دهند و باورهایشان درباره تولد یک نوزاد جدید و رسوماتشان را تماشا می کنند.عباس برزگر می گوید،بیشتر مسافرانش از اسپانیا، پرتغال و لهستان آمدند. او می گوید: تا ۵ سال آینده کیفیت ها را با نظر کارشناسان بین المللی بالا خواهم برد و قیمت ها افزایشی نخواهد داشت.عباس برزگر پیش از این برای نه هزار نفر از ساکنان روستای بزم شهرستان بوانات استان فارس اشتغال ایجاد کرده است و حالا پانزده هزار خانواده دیگر در درآمد و کسب و کار وی شریک می باشند. عباس برزگر می گوید: تمام درآمدها به طور عادلانه بین مجموعه ام تقسیم می شود. از تمام صاحبان مشاغل و کالاها به طور مساوی خرید می کنم و آنها باکیفیت ترین کالاها را برای پذیرایی از میهمانانم آماده می کنند و به این شیوه به من احترام می گذارند. اکنون مجموعه بزرگ وی قدرشناس حسن نیت او هستند. روستاییان فقیر دهکده نه چندان حاصلخیز بزم حالا با کارآفرینی نمونه عباس برزگر و خانواده اش چند برابر گذشته درآمد دارند و مجموعه موفقی تشکیل داده اند. عباس برزگر توانست با همت، تلاش، ایمان به خداوند، صداقت، عشق، خدمت بی ریا، امید و رضایت از آنچه خداوند در زندگی برایش مقدر کرده بود، موجبات شادی خود و همشهری هایش را فراهم نماید.
داستان آقای عباس برزگر این آیه قرآن مجید را یادآور می شود:
«یدالله فوق ایدیهم» به درستی که دست خداوند بالای تمام دست هاست.