گروه سنی ۲۹ تا ۳۸ سال

شرح زندگی توران میرهادی

مادر ادبیات کودک و نوجوان ایران

زندگی من دو تا تولد داشته است. یکی تولد اولم که قدم به این دنیا گذاشتم و دیگری تولد دومم که به دنیای درون خودم وارد شدم. دنیایی که آرامشش عمیق و پایدار بوده و شادی بی پایان به ارمغان آورد.

چرا دوباره متولد شدم؟ غمی بزرگ من را به این سمت سوق داد. از دست دادن ناگهانی عزیزی من را مشتاق پیدا کردن معنی زندگی کرد. همین بود که وقتی جمله معروف خانم توران میرهادی را خواندم، علاقمند به سرگذشت این خانم مهربان و محبوب شدم که موفقیت های بسیاری را در کارنامه زندگی خود ثبت کرده است.

* برای مشاهده کامل مطلب روی گزینه مشاهده ادامه مطلب کلیک کنید.

زندگی این بزرگوار نمونه بارز یک انسان آگاه به ارزش های انسانی می‌باشد. مشاهده زندگی و موفقیت های ایشان حاکی از عشق بی ریا به موجودات و خدمت به آنها در جهت ارتقای فرهنگ بوده که منجر به زدودن بسیاری از کاستی‌های حاکم بر جامعه می‌باشد. فعالیت های صلح‌جویانه ایشان حاکی از پذیرش شرایط و بهبود و سازندگی در حال و در عین ‌حال امیدواری به بهبود بوده است. ایشان به این امر آگاه بوده که اعتماد‌ به نفس کلید مطالبه‌گری بوده و بستر رشد و بالندگی را فراهم می‌کند. از همین رو تاکید به این امر مهم را در روابط و آموزش کودکان داشتند. تجربیات و خاطرات بازگو شده از خود ایشان و معاشرانشان گویای روحیه سپاسگزاری ایشان بوده و بیانگر دید مثبت اندیشانه و مسئولیت‌پذیری ایشان می‌باشد.

توران میرهادی از پدری ایرانی و مادری آلمانی در بیست و ششم خرداد هزار و سیصد و شش در شهرستان شمیرانات به دنیا آمد. در کودکی با هنر و فرهنگ ایران و آلمان آشنا شد. پس از گذراندن آموزش متوسطه در سال هزار و سیصد و بیست و چهار در رشته علوم طبیعی دانشگاه تهران پذیرفته شد. او از همان ابتدا علاقه بسیاری به آموزش داشت و در همین زمان با جبار باغچه بان که طرح سوادآموزی بزرگسالان را پیش می برد، آشنا شد و به اهمیت آموزش و سواد پایه پی برد. در کنار این کار او به عنوان دانشجوی آزاد به کلاسهای درس محمد باقر هوشیار که به علوم پرورشی و اصول آموزش و پرورش می‌پرداخت، حضور می‌یافت.

تجربه‌هایی که او از این دو استاد به دست آورد او را مصمم کرد که رشته مورد علاقه‌اش را دنبال کند. به این سبب از تحصیل در رشته علوم طبیعی انصراف داد و تصمیم گرفت برای آموزش در زمینه علوم پرورشی و روانشناسی به اروپا برود. وی در پاییز هزار و سیصد و بیست و پنج وارد پاریس شد. در این هنگام یک سال از پایان جنگ جهانی دوم می گذشت و اروپا شرایط دشواری را می‌گذراند. اراده توران برای آموختن سبب شد که هیچکدام از این دشواری ها مانعی در راه هدف او نشود. خود را با وضعیت سازگار کرده و با جیره خوراک روزانه زندگی می‌کرد و حتی در پروژه‌های بازسازی بخش‌های گوناگون اروپا که با همیاری دانشجویان اجرا می‌شد، مشارکت می‌کرد. در این راستا به بوسنی و هرزگوین و چکسلواکی رفته و در بازسازی راه‌آهن این مناطق شرکت کرد. این سفرها و دیدن چهره اروپا پس از جنگ چنان تاثیر عمیقی بر او گذاشت که از همان هنگام به نقش آموزش و پرورش در پاسداری از ارزش‌های انسانی یا ویران کردن آنها پی برد.

او نخست رشته روان‌شناسی تربیتی را در دانشگاه سوربن به پایان رساند و پس از آن رشته آموزش پیش‌دبستانی را در کالج سوونیه ادامه داد. او همچنان در کلاسهای درس روانشناسان پرآوازه همان زمان در حوزه معرفت شناسی کودک و شیوه اداره مدرسه حاضر می‌شد و دیدگاه های مختلف را یاد گرفت.

او در سال هزار و سیصد و سی به ایران بازگشت. در این سالها ایران در‌گیر کشمکش های سیاسی بوده و بستر مناسبی برای کارهای اجتماعی وجود نداشت. او نخستین کار خود را در کودکستان بهار آغاز و پس از چندی در دبیرستان نوربخش که زمانی خود در آن درس خوانده بود، با تدریس زبان فرانسوی دنبال کرد. اما به دلیل عدم رضایت از سیستم آموزشی موجود اقدام به تاسیس اولین موسسه آموزشی خود به نام فرهاد کرد.

توران برادری به نام فرهاد داشت که در سن هفده سالگی در یک حادثه رانندگی از دنیا رفته بود. در زمان مرگ فرهاد توران به عنوان دانشجو در خارج از کشور بوده و بعد از این واقعه به این فکر می کرد که من چگونه می توانم فرهاد باشم وی به دلیل علاقه‌ای که به همبازی زمان کودکی خود داشت، تصمیم به تاسیس مدرسه‌ای به نام فرهاد کرده و در این مدرسه سعی بر آن کرد که کودکانی پرورش دهد که در بند اسارت نباشند. نقل است که او برای برادر تازه‌ درگذشته ‌اش نوشته بود: فرهاد عزیزم، به ایران می‌آیم تا آنچه را آموخته‌ام و از این پس خواهم آموخت، در راه پیشرفت کودکان کشورمان به کار گیرم. با تو عهد می‌بندم که غم از دست دادنت را به کاری بزرگ تبدیل کنم. از این پس به جای تو هم کار خواهم کرد. من به ایران می‌آیم تا همه عشقم را، همه دانشم را در راه پیشرفت کودکان ایران به کار گیرم. تا پایان عمرم و با تمام نیرو و توانم.

سیستم پرورشی این مدرسه بر تحقیق و نوآوری متمرکز بوده و کتابخانه در آن نقش اساسی را ایفا می‌کرد. او مدافع اعتماد به نفس و اظهار ‌نظر کودکان بوده و در هر کلاس نماینده‌ای را مسئول رفتار کودکان کلاس می‌کرد. در مدرسه فرهاد کودکان در تهیه و برنامه‌ریزی درسی دخیل بوده و حق تصمیم گیری داشتند. سیستم آموزشی مدرسه فرهاد سعی برآن داشت که کودکان مشارکت و مطالبه‌گری را یاد بگیرند.

از خاطرات دانش‌آموزان نقل شده که یک روز شنبه مدرسه حالتی ناآرام داشته و صورت خانم میرهادی در هم رفته بوده و همه دانش‌آموزان کنجکاو بودند که بدانند چه عاملی باعث نبودن لبخند بر صورت این مدیر مهربان است. تا اینکه بعد از نواخته شدن زنگ مدرسه و برپایی مراسم صبحگاهی، خانم میرهادی از پشت بلندگو برای بچه ها توضیح دادند که روز گذشته پسر ایشان به نام کاوه از دنیا رفت. ایشان توضیح دادند که در راه سفر از روی پلی رد می‌شدند که به دلیل بارش زیاد، آب زیادی در رود جریان داشته، که باعث ریختن پایه‌های پل و افتادن ماشین آنها در آب و در نهایت بردن پسر کوچک ایشان شده است. همچنین اضافه کردند که بچه‌ها، مهندسی که این پل را ساخته، کار خودش را خوب انجام نداده است و محاسبات صحیح بر اساس شرایط جوی این منطقه نداشته و همین منجر به کشته شدن پسر من کاوه شده است. از شما می‌خواهم که سعی کنید در هر کاری که انجام می‌دهید، بهترین خود باشید. اگر نجاری می‌کنید، سعی کنید بهترین در کارتان شوید، اگر محقق هستید همین طور و ....

او هم مانند بسیاری از جوانان روشنفکر ایرانی که در شرایط درگیری کشمکش نیروهای سیاسی بودند، خود را درگیر جنبش ملی شدن نفت و پیامدهای آن کرده بود. در حین همین فعالیتها هم با جوانی به نام جعفر وکیلی آشنا شد و این آشنایی به ازدواج کشید. جعفر وکیلی همسر خانم میرهادی در جریانات سیاسی حزب توده زندانی و بعد کشته شد و این فشارها نه تنها مانعی در اشتیاق ایشان در انجام کارهای مدرسه و فعالیت های کودکان و نوجوانان نشد، بلکه چنان که در نامه‌های ارسالی سرگرد وکیلی از زندان یاد شده، به توصیه ایشان در خصوص پیگیری کار فرهنگی به عنوان بهترین راه حل برای نجات توده مردم، عمل کرد. خانم میرهادی بر این باور بود که همسر نخست ایشان عشق به مردم، عشق به استقلال و فرهنگ سرزمین به ایشان آموخت و سبب شد تا ایشان بر ضعف‌های خود چیره شده و نسبت به خود سختگیر بوده و به دنبال حرکت در جهت اعتلای انسانی باشند. پس از آن خانم میرهادی با محسن خمارلو که دوست همسر اول و دبیر شیمی بوده آشنا شده و ازدواج می‌کنند. خانم میرهادی درباره همسر دومش می‌گوید. او به کمک من آمد و در همه کارها شرکت کرد. شجاعت، صداقت و جوانمردی او پایه زندگی مشترک ما شد. تفاهم، همکاری و از خودگذشتگی او زمینه را برای نتیجه بخش بودن تجربه‌های مدرسه فرهاد، شکل‌گیری شورای کتاب کودک و آغاز کار فرهنگنامه به وجود آورد. آقای خمارلو سال ۱۳۵۸ بر اثر وجود غده‌ای مغزی درگذشت.

مدرسه فرهاد در سال های بعد از انقلاب همانند بقیه مدرسه‌های خصوصی تعطیل شد. ولی این امر هم مانعی بر سر راه خانم میرهادی که به دلیل کارهای تحقیقاتی و انتشاراتی ایشان به مادر آموزش و پرورش مدرن در ایران خوانده می‌شدند، نبود و ایشان متمرکز بر فرهنگنامه کودکان و نوجوانان شده و در راه اندازی بیست نهاد مربوط به کودکان و نوجوانان همکاری داشته اند.

توران میرهادی در پی سکته مغزی در آبان سال هزار و سیصد و نود و پنج در سن هشتاد و نه سالگی درگذشت.

گذری از موفقیتها

بنیان گذار مدرسه فرهاد

مشارکت در هیئت داوری جایزه هانس کریستیان اندرسن

پایه گذاری شورای کتاب کودک در ایران

پایه گذاری تدوین و تالیف فرهنگنامه کودکان و نوجوانان

منابع.

ویکی پدیا، دانشنامه آزاد. متن فارسی و آلمانی

فیلم زندگی توران خانم. به کارگردانی رخشان بنی اعتماد

بی‌بی‌سی فارسی، توران میرهادی، مادر آموزش و پرورش مدرن ایران

کتاب توران دختر ایران به نوشته محمد هادی محمدی