۳- چگونه زندگی شادی را ساخته ایم
۳-۶ الهام شیرازی
اعضای خانواده: حیدرعلی هاشمی- الهام شیرازی
وقتی داشتم نام اعضای خانواده دو نفری خودم را در ابتدای مقاله می نوشتم فکر کردم شاید بهتر است اعضای خانواده دوست داشتنی خواهر عزیزم را به آن اضافه کنم، اما باز بنظرم آمد اعضای خانواده همسرم نیز در همین گروه قرار می گیرند و صد البته دوستانم و اعضای خانواده آنان و حتی شاید مردمی که نمی شناسم.
مگر خانواده چه مفهومی برای من دارد! خانواده بنظر من مجموعه افرادی هستند که آرزو دارند در تک تک لحظات زندگیشان کنار هم آرام و شاد باشند و بتوانند بهترین کاری را که از دستشان بر می آید برای یکدیگر انجام دهند. اعضای یک خانواده می خواهند در غم و شادی هم شریک باشند. آنها بهترین و ارزشمندترین موفقیتها و شادیها را برای یکدیگر می خواهند. پس شاید اعضای خانواده من بسیار بیش از دو نفر است. اما ریشه این احساس خوب در مورد همه انسانها را از زندگی مشترکم آموختم.
زمانی که ازدواج کردم از استاد معنوی بزرگوارم این توصیه را شنیدم "تو در مقابل همسرت کوتاه بیانداز، آنوقت او همه کاری برای تو خواهد کرد" که این یعنی گذشت و تواضع زیاد، ابتدا از طرف من.
در ابتدای ازدواجم از همین شیوه استفاده کردم اما فشارها و تفاوت رفتاری میان من و همسرم بسیار زیاد بود آنچنان که اجرای این سطح از گذشت را برای من سخت می کرد. کم کم با مقوله بخشش آشنا شدم و شروع به بخشش افرادی کردم که من را آزرده بودند، اینکار گشایش عجیبی در آرامش قلبم و شرایط زندگیم پدید آورد آنچنان که بخشش برای من مانند چوب جادویی شده بود، هر جا ناآرام می شدم یا هدفی داشتم توسط ارتباط با استاد معنویم از خداوند می خواستم تا ریشه کینه هایی که مانع آرامش و حل مسائلم میشود را نشانم دهد. کم کم این شیوه ذکر دائم زندگی من شد. این امر آنچنان تحولی برای من ایجاد کرد که نه تنها رفتارهای همسرم با من بسیار عالی تر شد بلکه دوستان جدید زیادی پیدا کردم که برای حل مسائلشان از همین شیوه استفاده می کردم و خدا را شکر برای آنان مثمرثمر واقع می شد.
پس از آشنایی بیشتر و عمیق تر با دیدگاههای جناب آقای دکتر بهادری نژاد، نگاه جدیدتر و دلپذیرتری در ارتباط با زندگی مشترکم پیدا کردم. اینکه زندگی مشترک فرصت خدمتگزاری به فردی در نهایت عشق و تواضع و بی توقعی است نه داشتن انتظار از اینکه شخصی به نام همسر مرا خوشبخت کند.
این شناخت باعث شد تا تمام کارهایی را که برای زندگی مشترک انجام می دادم برای من تبدیل به وظایف الهی شوند. این احساس آنچنان ذوقی در من ایجاد می کرد که فکر می کردم هر قدمی که برای همسرم و زندگی مشترکمان بر می دارم رضایت خداوند را بیشتر و بیشتر جلب می کنم. همین امر باعث گردید تا انتظاراتم از همسرم تقریبا به صفر برسد. وقتی که از کسی انتظاری نداشته باشیم جریان عشق میان ما و آن شخص چند برابر میشود، زیرا عشق ورزی ما حالا بی توقع و خالص شده است.
گذشت زمان به من نشان داد که ازدواج به معنای اسیر کردن فردی در عشق خود یا طرز فکر خود بهمراه سطح انتظار و توقعی بالا نیست بلکه ازدواج آن است که در کمال مهربانی فرصتهایی را برای طرف مقابلمان ایجاد نماییم تا بتواند در نهایت آرامش رسالتی را که در ارتباط با خدای خود تمایل دارد بشناسد، آن را پرورش دهد و به منصه ظهور برساند. البته که در این راستا باید عشق ما بدور از وابستگی باشد، وابستگی توقع می آورد و زندگی را برای خود ما و اطرافیانمان تنگ و بسته می کند.
حال که دروس ارزشمندی در ارتباط با همسرم و نحوه ساختن یک خانه سرشار از لطف مانند بهشت را فرا گرفته ام می توانم آنها را در هر رابطه ای پیاده نمایم و بدین ترتیب در همه ابعاد زندگی در بهشت زندگی کنم. بهشتی سرشار از خوشحالی و شادی با حضور انسانهایی ارزشمند که بدون وابستگی دوستشان دارم و بهترین کارهایی را که می توانم برایشان انجام می دهم، بدین امید که همگی کنار هم روزگار را در شادی وافر سپری نماییم.
و بدین سان است که اعضای خانواده من هر روز بیشتر و بیشتر می شوند. امیدوارم روزی خانواده همه ما به تمام مردم دنیا تسری یابد و همه بتوانیم در بهشت موعود سرشار از آرامش و صلح مانند یک خانواده واحد زندگی نماییم انشالله.