راه محبّت

ز ره محبّت انسان گذرد ز آسمان ها
پر شور عشق گردد برسد به جان جان ها
ز محبّت است زنده گل و سبزه در بیابان
که دهد به مرده جان ابدی چو جاودان ها
بگذر ز لذّتی که گذران و بسته باشد
که به شادی محبّت برسی به بیکران ها
ز ره محبّت انسان بشود خدای گونه
شکند چهارچوبی ز زمان و از مکان ها
تو قدم گذار محکم به طریقت محبّت
که به هر قدم در این ره همه جا پر از نشان ها
ز ره محبّت آدم برهد ز رنج و غصّه
و رها ز آرزوها و ز بند ریسمان ها
بنگر چه خالصانه به ره محبّت آدم
همه خدمت است کارش به سراسر زمان ها
به تو کشف گردد آخر پس پرده ی حقیقت
اگر از ره محبّت نگری به کهکشان ها