عشق مجازی و حقیقی

پسری غرق تماشای بتی عربده جوست
مات کیش رخ زیبای مهی خوش بر و روست
عشق او داغ شده
و دلش پر هیجان، های و هوست
دوری اش باعث تنگی دل مرد جوان
دوری اش باعث کج خلقی او
و فراقش سبب تندی خوست
این همه آتش سوزان ز چه روست؟
تو بگو جان دلم
تو بگو خوردن این باده نکوست؟
عشق یک مرد به زن
گرچه یک عشق مجازی است ولی
سایه عشق حقیقی به خداست!
عشق دیرینه به دوست!
هر دو مستلزم دوری نگار
و فراق و غم جانسوز جداییش ز یار
چشم عاشق به ره
دل و جانش بیمار
نیست یک لحظه رها
فکر و ذهن عاشق
ز غم دوری دوست
و دلش خسته و زار
بسته انگار همی راه گلوست
پای او بسته به زنجیر همی بافته از پیچش یک سلسله موست
پی او می گردد
جستجو کوی به کوست
او فتاده است ز خواب و خور خویش
مست عشق است و به دستش قدح و جام و سبوست
همه ابعاد وجودش پر شور و شر اوست
پر شوق و پر امید وصال
همه ذهنش پر اندیشه اوست
شور و شوقش که از حد می‌گذرد
وقت و هنگامه وصل است کنون
وقت دیدار بت عربده جوست
نکته اما اینجاست
آن مریدی که اطاعت کند از مرشد خویش
چونکه آن پیر بنوشیده شرابی ز خم وحدت دوست
و خدا هر دم و هر جا با اوست
بی‌نیاز است ز هجران و فراق
دانی این سادگی ره ز چه روست؟
«بندگی» شاه‌کلید در این گنجینه است
بهره از فیض خداوندی پیر
همه از یک منبع، همه از جانب یار مهروست