عشق مجازی و حقیقی
پسری غرق تماشای بتی عربده جوست
مات کیش رخ زیبای مهی خوش بر و روست
عشق او داغ شده
و دلش پر هیجان، های و هوست
دوری اش باعث تنگی دل مرد جوان
دوری اش باعث کج خلقی او
و فراقش سبب تندی خوست
این همه آتش سوزان ز چه روست؟
تو بگو جان دلم
تو بگو خوردن این باده نکوست؟
□
عشق یک مرد به زن
گرچه یک عشق مجازی است ولی
سایه عشق حقیقی به خداست!
عشق دیرینه به دوست!
□
هر دو مستلزم دوری نگار
و فراق و غم جانسوز جداییش ز یار
چشم عاشق به ره
دل و جانش بیمار
نیست یک لحظه رها
فکر و ذهن عاشق
ز غم دوری دوست
و دلش خسته و زار
بسته انگار همی راه گلوست
پای او بسته به زنجیر همی بافته از پیچش یک سلسله موست
پی او می گردد
جستجو کوی به کوست
□
او فتاده است ز خواب و خور خویش
مست عشق است و به دستش قدح و جام و سبوست
همه ابعاد وجودش پر شور و شر اوست
پر شوق و پر امید وصال
همه ذهنش پر اندیشه اوست
□
شور و شوقش که از حد میگذرد
وقت و هنگامه وصل است کنون
وقت دیدار بت عربده جوست
□
نکته اما اینجاست
آن مریدی که اطاعت کند از مرشد خویش
چونکه آن پیر بنوشیده شرابی ز خم وحدت دوست
و خدا هر دم و هر جا با اوست
بینیاز است ز هجران و فراق
دانی این سادگی ره ز چه روست؟
«بندگی» شاهکلید در این گنجینه است
بهره از فیض خداوندی پیر
همه از یک منبع، همه از جانب یار مهروست