چشمان مست

امشب خرابم ساقیا از جام چشم مست تو
خواهم برقصم تا سحر دستان من در دست تو
نی راه پیشم سوی تو نی پس بدور از کوی تو
دل را گریزی نیست از این صحنه بن بست تو
صید توام من جان به کف آخر نشیند بر هدف
تیری که می گردد رها سوی دلم از شست تو
تو از ملائک هم سری از هر دو عالم برتری
دنیا ز تو فرمان برد بالای هستی پست تو
کی این منیّت نیست و من گشته ام در تو فنا
آنگه که دیگر نیستم کس نیست الاّ هست تو
من در حقیقت قطره ای ناچیزم از دریای تو
کی قطره ی آواره در دریا شود پیوست تو