نفس پیاله ها

نوش لبان لعل تو ختم تمام ناله ها
گو که مسیح می دمد در نفس پیاله ها
قرص مه چهارده نیست صنم به سان تو
بین بتان ماه رو بین دو هفت ساله ها
با دو هجای جابجا دی مه آسمان بدی
نور رخت نشانه بر راه میان چاله ها
هر چه که خلق می شود پای تو در میان بود
دست تو هست بی گمان پشت سیاه چاله ها
فرضیه ی یگانگی معنی حرف ساده ات
هست درون خنده ات شرح همه رساله ها
گرد رخ تو هاله ای رنگ سفید دیده ام
چونکه مرکب است از رنگ تمام هاله ها
داغ غم است و خون دل بر در و دیوار زمان
داغ دل شقایق و سرخی جام لاله ها
گشته زمین مکدر از حادثه ها و جنگ ها
هان تو بیا و پاک کن خاطره ی زباله ها
پشت در بهشت در دست همه حواله ای
مهر تو درج گشته بر روی همه حواله ها
ای که تو جان جان جان چکیده ی حقیقتی
نیست چو تو عصاره ای بین همه سلاله ها