آیه ی هستی

پرسند خلایق كه چرا عاشق و مستی
تفسیر تو را خوانده‌ام از آیه‌ی هستی
سی مرغ سبك‌بال به سیمرغ رسیدند
ما دلخوش خاكیم به ویرانه‌ی پستی
تنها تو به داد دل بیچاره رسیدی
آزاد نمودیش و ز صد بند گسستی
مجنون دل دیوانه و لیلی رخ ماهت
زان روز كه جام می ما را تو شكستی
خلقی به زبان نام تو آرند و ندانند
همسایه‌شان كیست چرا روی ببستی
هر كس كه تو را بیند و در دام تو افتد
هیهات خدای دگری را بپرستی
الهام شده بر دلم ای دلبر زیبا
تو ساقی میخانه‌ی مستان الستی
جاری نشود جز به حقیقت به زبانم
زان روز كه من ‌رفت و تو برجاش نشستی